زمین پاک

زمین پاک

مکانی برای تامل
زمین پاک

زمین پاک

مکانی برای تامل

بهترین راه کوتاه ترین راه است؟


موضوع ممنوعیت پنج ساله شکار به موضوع داغ این روزهای محافل محیط زیستی کشور تبدیل شده و چند وقتی است که بحث و جدل در بین موافقان و مخالفان شکار به شدت بالا گرفته است. نظرات متفاوتی از افراد به فراخور ارتباطشان با موضوع حیات وحش در گوشه و کنار؛ از فضای مجازی گرفته تا مطبوعات و اخیراٌ هم در رسانه ملی شنیده می شود. یکسوی میز مدافعان حیات وحش نشسته اند که از منظر اخلاق و بعضاً از جایگاه یک انسانِ «انسان تر» به موضوع می نگرند؛ کسانی که ممنوعیت شکار را آخرین راه نجات حیات وحش ایران می دانند و خواسته شان این است که شکارچی ها سلاح بر زمین بگذارند و دوربین عکاسی به دست بگیرند و به نوعی متفاوت از طبیعت لذت ببرند؛ آنطور که آنها از آن حظ می برند. آنسوی میز هم شکارچیان نشسته اند - البته از نوع مجاز- و گروه دیگر را متهم می کنند به بی تجربگی و نداشتن دانش میدانی درباره حیات وحش. در دفاعشان از شکار هم به تاثیر مثبت آن بر طبیعت و سودآوری اقتصادی گردشگری مبتنی بر شکار می پردازند. اما در جدال بین این دو گروه، این شکارچیان غیر مجاز هستند که سبکبال و فارغ از همه این هیاهوها به کار غیرقانونی شان مشغولند و این حیات وحش ایران است که روز به روز در وضعیت نابسامان تری قرار می گیرد. حاصل کار این شکارچیان غیرمجاز که کشتار حیوانات است؛ و تصاویری که گاه از این کشتار بی رحمانه در فضای مجازی منتشر می شود دل هر بیننده ای را به درد می آورد.

انتشار اخبار و تصاویری از این دست، زنگ خطری است برای آنها که دلشان برای طبیعت ایران می تپد. تردیدی نیست که فرصت تنگ است و نباید زمان را برای نجات حیات وحش بی دفاع از دست داد. این جاست که به سرعت ذهن بسیاری به سمت ساده ترین راه یعنی ممنوعیت شکارمتمایل می شود. اما آیا همیشه ساده ترین راه بهترین راه خواهد بود؟شنیدن نظراتی چون توقف شکار حیوانات و توقف صدور مجوزها از دوستداران حیات وحش که تنها به صرف علاقه،  و حمایت از حیوانات یا دفاع از مبانی اخلاقی به این مقوله می نگرند دور از انتظار نیست. اما طرح این موضوع از سوی افرادی که بیشتر با موضوع مدیریت حیات وحش سر و کار دارند کمی عجیب به نظر می رسد؛ چرا که اینان بیش از هر فرد دیگری می دانند که امروزه حیات وحش ایران با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند. از جاده ها و بزرگراه های عریض و طویل و کارخانه ها و صنایع غول پیکر که زیستگاه ها را به جزایر دورافتاده تبدیل کرده اند گرفته تا خطوط انتقال نفت و گاز و دکل های مخابراتی و معدن کاوی ها؛ و از تعارضات ریز و درشت جوامع محلی با حیات وحش - که گاه بی دلیل موجب از دست رفتن گونه های با ارزشمان شده است - تا قاچاق و خرید و فروش غیرقانونی حیات وحش که به عنوان پنجمین تجارت پرسود دنیا معرفی می شود [1]. .به همه این ها، کمبود سرانه نیروی اجرایی در مقایسه با مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست و وفور اسلحه های غیر مجاز در دست مردم را هم باید افزود. در میان مجموعه این عوامل که روز به روز عرصه را بر حیات وحش ایران تنگ تر کرده است؛ شکار وآن هم شکار غیر مجاز تنها یکی از عوامل تهدید کننده تنوع زیستی کشور به شمار می رود. در حال حاضر «ماهی گورخری» ، «سمندر لرستان» و بسیاری از گونه های گیاهی به اندازه پلنگ ایرانی و قوچ ومیش و آهو در معرض تهدیدند؛ گونه هایی که در صف انقراض ایستاده اند و به چشم هم نمی آیند.

 ممنوعیت شکار در بهترین حالت و با یک نگاه خوشبینانه تنها یک عامل از مجموعه عوامل تهدید کننده حیات وحش را مرتفع خواهد کرد. اما آیا جلوی برخی باغداران و دامداران را خواهد گرفت تا خرس ها را نشانه نروند یا پلنگ ها را سلاخی نکنند؟ یا از به شکار رفتن شکارچیان غیر مجاز که به هر قیمتی حتی اگر گرفتن جان انسانی باشد اقدام به شکار خواهند کرد پیشگیری خواهد کرد؟آشکار است که در واقعیت این امر تحقق نخواهد یافت و با بسته شدن راه های قانونی، تنها دایره شکارچیان غیرمجاز بزرگتر خواهد شد و در پی آن زندگی تعداد بیشتری از محیط بانان به خطر خواهد افتاد.

اما جدا از همه این مسایل، این سوال نیز مطرح است که چگونه می شود بدون توجه به پیشینه کهن شکار در کشور، چنین تصمیمی گرفت؟! فعالیتی که از دیرباز مورد علاقه ایرانیان بوده آن هم نه تنها برای تغذیه و رفع نیازهای غذایی بلکه برای ارضاء حس قدرت طلبی در دست و پنجه نرم کردن با جانوران وحشی. «کوروش» پادشاه هخامنشی، جوانان را به شکار تشویق می کرده، چرا که بر این عقیده بوده که شکار آموزگار جنگ است و زندگی در شرایط سخت طبیعی، فرد را برای تحمل شرایط سخت جنگ آماده می کند. در ادبیات ایرانی، هنر ایرانی و معماری ایرانی نیز رد پای شکار دیده می شود. عشایر نیز پیوند ناگسستنی با سلاح و شکار دارند. «برنو» به عنوان نمادی برای ایل قشقایی شناخته می شود. عشایر قشقایی «برنو» را ناموس خود می دانند و برای آن احترام خاصی قائلند. قشقایی ها دختر زیبا را «برنو» می خوانند. در ادبیات قشقایی این گونه آمده است که هر مردی را آرزوست  که یک «برنو» بر دوش داشته باشد و یک «برنو» در آغوش؛ و حال چگونه باید به او گفته شود که تفنگش را زمین بگذارد و در عوض دوربین عکاسی بدست گیرد! فرهنگ صید پرنده در شمال ایران نیز که طی زمان های دور پدید آمده - هر چند سنگدلانه- چگونه با ممنوعیت یک شبه شکار متحول خواهد شد؟ فرهنگ، پدیده خلق الساعه ای نیست که یک شبه بتوان آن را تغییر داد و همه شکارچیان را به عاشقان سینه چاک حیات وحش تبدیل کرد.

در رویکردهای نوین مدیریتی، یک زیست بوم به صورت یکپارچه و با همه اجزا درون آن دیده می شود که انسان هم بخشی از آن است. انسان هایی که دوستدار طبیعت هستند و انسان هایی که مخرب آن محسوب می شوند. کسانی که ساعت ها به انتظار ثبت تصویری از حیات وحش در مخفیگاهی می نشینند و آنهایی که در انتظار نشانه رفتن قلب حیوانی در کمینگاهی نشسته اند. تفاوت دیدگاه این دو دسته موجب نمی شود که جایگاه و نقش هیچ کدام در طبیعت نادیده گرفته شود. در بسیاری موارد، همین شکارچیان منفور برای شناخت بیشتر طبیعت و حیات وحش یاری مان داده اند. پس آنها هم می توانند به اندازه ما در حفظ حیات وحش و طبیعت ایران نقش داشته باشند؛ شاید بتوان با اندکی تعامل، بیان وضعیت موجود، تغییر تدریجی نگرش ها و سهیم کردن آنها در حفاظت از حیات وحش؛ بهره وری افراطی از طبیعت را به حالت تعادل بازگرداند و این امر بی آنکه برنامه و چشم انداز روشنی از آینده داشته باشیم میسر نخواهد بود. برنامه های مدیریتی و از جمله مدیریت حیات وحش نیازمند مجموعه ای از اقدامات کوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت بوده و شرط دستیابی به اهداف آن، برنامه ریزی دقیق و مبتنی بر شرایط موجود و همراه کردن همه سودبران طبیعت است راهی پر فراز و نشیب اما ایمن تر. پس حال که فضای مساعدتری برای حفاظت از محیط زیست و طبیعت کشور پدید آمده، این فرصت را با غلبه احساسات بر منطق و چشم پوشی از واقعیات جامعه ایرانی از دست ندهیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.