زمین پاک

زمین پاک

مکانی برای تامل
زمین پاک

زمین پاک

مکانی برای تامل

حفاظت از محیط زیست، یک وظیفه عمومی

در پی انقلاب صنعتی که در نیمه‌های قرن 18 آغاز شد و به تدریج تا نیمه قرن نوزدهم مسیر شتابانی پیش گرفت، جوامع مختلفی در دنیا با زندگی مکانیزه و استفاده گسترده از انواع ماشین‌آلات، جهت برآورده کردن نیازهای زندگی شروع به بهره‌برداری کردند.
طبیعتا در این شرایط زندگی صنعتی و در پی آن زندگی شهرنشینی، بهره‌مندی از انواع صنایع توسط این جوامع تجربه شد و به واسطه بهره‌گیری از محصولات بهتر و راحت‌تر که بتواند به عنوان فرآورده‌های صنعتی، زندگی رو به تکاملی را برای بشر مهیا کند، فناوری‌های مختلف که نشأت گرفته از تراوشات ذهنی بشر بود به فرآیندهای صنعتی تبدیل شد و این فناوری‌ها روز به روز با استفاده از انواع منابع طبیعی که به نحوی برآورنده نیاز مواد اولیه محصولات خطوط تولید فرآورده‌های صنعتی باشد، مورد استفاده گسترده‌تری پیدا کرد. در پی تکیه زیاد و لگام گسیخته بشر به بهره‌گیری خیلی زیاد از منابع طبیعی،‌اعم از منابع کانی، فلزی و حتی چوبی و با بهره‌گیری بیشتر از نفت و گاز (انواع پلاستیک‌ها)، به گونه‌ای فرآورده‌های صنعتی، جوامع مختلف را هدایت کرد و به گونه‌ای همه را از انواع آلاینده‌ها اعم از هوا، صدا، پسماندها و پساب‌ها فارغ کرد و دستیابی به محصولات صنعتی سریع و ارزان به عنوان یک اولویت در پیش روی جوامع بشری در نیمه اول قرن بیستم در پیش گرفته شد. به تدریج بشر به این نتیجه رسید که به دنبال صنعتی شدن خود، با مشکلی تحت عنوان معضلات زیست‌محیطی چه در هوا، چه در آب و چه در خاک روبه‌رو شده، به گونه‌ای که در صورت استمرار این وضعیت آنچه که به عنوان ابزاری برای رفاه و بهتر زیستن بشر اختراع و ابداع شده (فناوری‌های مورد استفاده در خطوط تولید و انقلاب صنعتی) می‌تواند به عنوان ابزاری کشنده و خاتمه دهنده زندگی بشر تلقی بشود. با توجه به درک این نکته نگاه نوینی در ذهن بشر شروع به نمو کرد که باید برای بهتر زیستن هم‌زمان با بهره‌مندی از مواهب فرآیندهای صنعتی و محصولات تولید شده توسط بشر با تکیه بر حداقل استفاده از منابع طبیعی به عنوان مواد اولیه این مصنوعات تلاش کند، حداقل بار‌ آلودگی به محیط عمومی و زیست وارد کند و هم‌زمان با این کار مدیریت برای رفع و پالایش این پسماندها داشته باشد. از این‌رو به واسطه ضرورت این دو خواسته در زندگی، (نیاز به بهتر زیستن و بهره‌گیری از انواع محصولات صنعتی) این دو حلقه در نیمه دوم قرن بیستم به عنوان یک اولویت مهم برای دهه‌های پیش‌رو به خصوص برای دهه‌های آخر قرن بیستم و شروع قرن 21 در قالب «دستور کار 21» که مشخصا به عنوان نسخه‌ای برای عملکرد در طول قرن 21 بود، تدوین شد. در سال 1992 میلادی در اجلاسی موسوم به اجلاس زمین در شهر ریودوژانیرو برزیل نسخه‌ای برای چگونه عمل کردن با محیط زیست هم‌زمان با انتظار رفاه و رو به ارتقا برای جوامع بشری ترسیم شد (دستور کار 21) که بیانگر کارهایی که باید و نباید انجام شود برای تامین نیازهای سازگار با محیط زیست درمحیط پیرامون بود. از این میان می‌توان به کنوانسیون‌هایی مثل کنوانسیون‌ تغییرات آب و هوا، کنوانسیون تنوع زیستی، کنوانسیون مقابله با بیابان‌زایی و در راس آنها مفهوم واقعی توسعه پایدار اشاره کرد و به این ترتیب توسعه‌ای که بشر از دو قرن قبل از این اجلاس در پیش گرفته بود، توسعه ناموزون و توسعه ناپایدار شناخته شد. در این توسعه که از انتظارات واقعی بشر فاصله گرفته و عملا او را به بی‌راهه کشانده است پدیده‌هایی مثل گرمایش جهانی، رقیق شدن لایه ازن و تغییراتی در سطوح آب‌های جهانی دیده می‌شود.
در واقع اولین زنگ هشدار در این زمینه در کنفرانس استکهلم در سوئد و در سال 1972 میلادی به صدا در آمد و از آن پس هر گاه جوامع مختلف با بحران‌هایی از این دست روبه‌رو شدند، به این موضوع پرداختند و از کشورهای توسعه یافته خواسته شد تا از الگوی بهتری برای توسعه استفاده کنند تا منافع نسل‌های آینده را نیز دربرگیرد.

مهم‌ترین معضل
 

معضلات زیادی به صورت هم‌زمان در این زمینه وجود دارند ولی از مهم‌ترین این معضلات پدیده تغییرات آب و هوا است که تمام اقشار سنی، جنسی و موقعیتی کره مسکون را به طور یکسان مورد تهدید قرار می‌دهد و گرم شدن زمین، بالا آمدن سطح آب‌های آزاد، تخریب جنگل‌ها، از بین رفتن زمین‌‌های مستعد کشاورزی و رشد انواع بیماری‌های ناشی از آب و هوا (مالاریا) از اثرات آن هستند.

مهم‌ترین دغدغه
 

شاید مهم‌ترین تلاش در این راستا حداقل تا نیمه اول قرن 21 چگونگی برآورده کردن انرژی از طرق سازگار با محیط زیست یا تجدیدپذیر برای تامین رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه و همچنین مقابله با آثار سوء‌پدیده تغییرات آب و هوا و تعدیل و تطابق پذیری با این اثرات است که به تدریج جامعه جهانی را با تهدید مواجه می‌کند.

جنبه فردی توسعه پایدار
 

مفهوم توسعه پایدار 13 سال پیش از اجلاس زمین در سال 1992 میلادی، در اصل 50 قانون اساسی کشور ما مورد توجه قرار گرفته که اشاره می‌کند حفاظت از محیط زیست یک وظیفه عمومی است و هرگونه فعالیت اقتصادی و توسعه‌ای که با تخریب برگشت‌ناپذیر محیط زیست ملازمه پیدا کند، ممنوع است و باید بستر حیات بشر به گونه‌ای مهیا شود که حیات روبه تعالی را برای نسل‌های حاضر و آینده تامین کند. توسعه پایدار دارای سه رکن است: 1ـ توسعه اقتصادی، 2- توسعه اجتماعی و 3- حفاظت از محیط زیست که طبیعتا نقش کلیدی در تحقق این سه اصل به عهده انسان است که بتواند با تبعیت از این الگوها شرایط مطلوب را فراهم کند.

آموزه‌های دینی و محیط زیست
 

پرهیز از اسراف، جلوگیری از آلوده کردن، قداست پاکیزگی، ارزش فضای سبز، پرهیز از محیط زیست جانوران و به کار بستن شیوه‌های بازیافت و نمونه‌هایی از این دست،‌ آموزه‌هایی است که می‌تواند به عنوان دستورالعمل‌ فردی برای حفاظت از محیط زیست تلقی شود.

سال 2010
 

سال 2010 میلادی به عنوان سال تنوع‌زیستی نام‌گذاری شده و فعالیت‌های شکل گرفته در حوزه محیط زیست هم در همین راستا بوده است. بر اساس مفاد کنوانسیون تنوع‌زیستی تمام جوامع بشری متعهد و مکلف شدند روند تخریب پوشش گیاهی و جانوری را در کشورهای خود معکوس کنند، به گونه‌ای که حداقل باعث کاسته شدن این نرخ تخریب تا 10 درصد باشند که البته در حال حاضر که نزدیک به 18 سال از این کنوانسیون می‌گذرد، این روند تخریب نه تنها معکوس نشده، بلکه در بسیاری از نقاط دنیا فزونی هم پیدا کرده است. نام‌گذاری سال تنوع‌زیستی به پاس اهمیت حفظ تنوع زیستی به عنوان عناصر پایه‌ای که محیط طبیعی انسان مستقیما به آن وابسته می‌باشد، بوده است. انسان همچنان آسیب‌هایی جدی‌ را به محیط زیست وارد می‌کند. مثلا در ایام سال نوی مسیحی چندین هزار اصله درخت‌های کاج و سرو و گیاهان سوزنی برگ قطع می‌شوند تا تنها چند روز منازل عده‌ای را زیبا کنند. یا مثلا رفتارهایی که ما در روزی به نام روز طبیعت (13فروردین) در طبیعت انجام می‌دهیم و صدماتی که به آن وارد می‌کنیم که این نوع برخورد با طبیعت و محیط زیست نیاز به اصلاح دارد.

کابوس یک مرگ تدریجی


بحران های زیست محیطی یکی از ویژگی های دوران مدرن است . آلاینده های صنعتی و پسماند کارخانه ها از اساسی ترین علل تخریب محیط زیست به شیوه مدرن به شمار می رود، اما تخریب محیط زیست در دوره مدرن، شکلی اسفبارتر و فاجعه آمیزتری نیز دارد و آن تخریبی است که در کشورهای غیرصنعتی و به اصطلاح در راه توسعه صورت می گیرد.محیط زیست در کشورهای صنعتی، اوایل ورود به دوران صنعتی، چندان مورد توجه سرمایه داران و دولتمردان این کشورها نبود. افزایش تولید و هزینه پایین تولید انبوه، آنقدر صاحبان صنایع را شیفته خود کرده بود که به مسائلی چون محیط زیست بهایی ندهند. یکی دیگر از عوامل نادیده گرفتن محیط زیست در این دوره (یعنی قرن هجدهم و تا اواسط قرن نوزدهم) پایین بودن سطح استانداردهای زندگی در این کشورها بود. ابتدای دوران صنعتی، عموم مردم از وضع معیشتی بسیار سخت تری نسبت به دوران قبل برخوردار بودند. دوران صنعتی در زندگی عموم مردم، براساس این ایده مذهب پروتستان متولد شد و رشد و نمو یافت: «حداکثر کار و حداقل توقع» ساعات طولانی کار و دستمزد اندک، زندگی توده مردم را بسیار دشوارتر از دوران پیشاصنعتی ساخته بود.

اما همه خصوصیات یک پدیده ابتدای آن آشکار نمی شود. این مطلب درباره اغلب پدیده های تاریخی صادق است. بسیاری از تحولات اجتماعی و تاریخی، خصوصیتی بسیار متفاوت از آنچه اکنون از آنها شاهدیم، داشتند. صنعتی شدن نیز چنین بود. زندگی مشقت بار و سخت و سرشار از اضطراب مردم اروپا در قرون هجدهم و نوزدهم، مبدل به زندگی مرفه و تجملی اواخر قرن بیستم شد. استانداردهای زندگی در کشورهای صنعتی غربی به واسطه افزایش تولید و نیز سودهای هنگفت ناشی از صدور کالا بسیار بالا رفت و وقتی سطح استانداردهای زندگی بالا می رود، انسان ها فرصت می یابند درباره مسائل مهم تر و در عین حال غیراضطراری تر ـ نسبت به مسائل درجه اولی چون تامین غذا و پوشاک ـ نیز بیندیشند. اندیشیدن به مساله محیط زیست، ازجمله این مسائل است.

معضل محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی ای که به واسطه درآمدهای خدادادی توانایی بهره گرفتن از نتایج صنعت را دارند، بسیار زیانبارتر است؛ چراکه در فقدان فرهنگ استفاده صحیح از صنعت، صنعت به بزرگ ترین بلای جان عموم مردم این کشورها مبدل می شودمساله بحران محیط زیست برای کشورهای صنعتی غربی، حاصل نقد غرب نسبت به خودش است. به عبارت دیگر، غرب صنعتی در قرن بیستم به واسطه تعدادی از وقایعی که در این قرن رخ داد، نسبت به فرآیند صنعتی شدن، احساس خطر کرد. بازگشت به ابتدای این فرآیند و تامل و دقت درباره این راه طی شده، به دستورالعمل اصحاب اندیشه و تفکر غربی مبدل شد.

یکی از نکاتی که اندیشمندان غربی پس از تامل درباره این مسیر به آن دست یافتند، کاستی ها و نواقص نگرش مدرن درباره طبیعت بود. فیلسوفان غربی دریافتند تهدید محیط زیست حاصل نگاه جزئی نگرانه علم غربی است؛ نگاهی که برای حل هر مساله صرفا متمرکز به همان مساله می شود و به همین علت برای حل آن مساله ممکن است بسیاری از چیزها را قربانی کند. صنعت غربی برای افزایش و سرعت دادن به تولید، مساله محیط زیست را نادیده گرفت و آن را قربانی مزایای صنعت کرد.هرچند غرب خود اولین عامل ایجاد این معضل بود، اما خود غرب پیشقراول مقابله با این معضل نیز بود. امروزه در کشورهای غربی اقدامات بسیاری برای هرچه کمتر شدن و کاستن معضلات زیست محیطی و دور کردن آلاینده ها از محیط زیست مردم صورت می گیرد. برای تضمین قوانین مربوط به کاستن نتایج مخرب آلاینده های صنعتی، جریمه های سنگین و سرسختانه ای از صاحبان صنایع متخلف اخذ می شود. اما هرچند امروزه معضل محیط زیست در جایی که در آن متولد شد، کمتر مجال رشد یافته، در کشورهای در حال توسعه، بسیار مجال جولان یافته است. معضل محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی ای که به واسطه درآمدهای خدادادی توانایی بهره گرفتن از نتایج صنعت را دارند، بسیار زیانبارتر است؛ چراکه در فقدان فرهنگ استفاده صحیح از صنعت، صنعت به بزرگ ترین بلای جان عموم مردم این کشورها مبدل می شود. واردکننده صنعت به چنین کشورهایی، بالاترین سود را از آن خود می کند، ولی عملا نه توانایی دارد و نه انگیزه ای برای این که فرهنگ استفاده از صنعت را نیز به همراه آن وارد کند.

از سوی دیگر صنایع بومی نیز در چنین کشورهایی به واسطه بیگانگی و ناپختگی صاحبان این صنایع خود از مهم ترین تهدیدکنندگان محیط زیست هستند. ناتوانی چنین صنایعی برای رقابت در بازارهای جهانی باعث می شود این صنایع ناپخته و اولیه، صرفا مصرف داخلی پیدا کند و عملا مردم این کشورها به تنهایی آثار زیان بار این صنایع را متحمل شوند. همچنین پایین بودن سطح استانداردهای زندگی در این کشورها مانند چیزی که درباره اروپای قرون هجدهم و نوزدهم بیان شد، باعث می شود فرصتی برای اندیشیدن به مسائل غیراولیه، ولی در عین حال بسیار مهمی چون محیط زیست ایجاد نشود. بنابراین محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی قربانی صنعت می شود و بزرگ ترین قربانیان مرگ تدریجی محیط زیست، توده مردم ساکن این کشورها هستند. ضربان قلب این مردم به شماره می افتد و هرچه پیشتر می رویم، امید به زندگی و بهره مندی از طعم شیرین آن کمتر می شود.

تنها راه برون رفت از این مرگ تدریجی، ابتدا آگاه شدن به عوامل این بحران و پذیرفتن تهدیدهای بلند مدت آن است و سپس سعی در تجدید نظر و اصلاح ساختارهای حاکم بر تولیدات صنعتی و واردات کالاهای صنعتی است. همچنین فرهنگ استفاده از کالاهای صنعتی نیز باید به مردم در رسانه های فرهنگی تفهیم شود.

چنین رویه ای نیازمند نگاه کل نگرانه نسبت به زندگی و مسائل زندگی است. این نگرش کل نگر، پیشتر در فلسفه ها و حکمت های شرقی، ازجمله فلسفه اسلامی سابقه داشته است. براساس نگرش کل نگر، انسان ها باید راهی را برای حل مسائل خود انتخاب کنند که کل ساختاری را که این مساله در آن ایجاد شده، اصلاح کند و بهبود ببخشد. چراکه فی المثل وقوع بیماری در جسم انسان، معلول ایجاد بی نظمی در کل نظام ارگانیسم است و ایجاد معضل در اجتماع انسان ها، حاصل بی نظمی در کل این اجتماع است. بنابراین بهترین راه حل این است که نظم را به این کل بازگردانیم. باید به کل محیطی که در آن زندگی می کنیم، توجه داشته باشیم، اگر این محیط را نجات دهیم، همه ما نجات خواهیم یافت؛ نجات ما در گرو نجات محیط زیست است